قالب پرشین بلاگ


ترنم باران
برای عشقم
نويسندگان

 

                                        

 افتخاریست در کنار تو بودن 


[ دو شنبه 7 دی 1398برچسب:, ] [ 5:25 بعد از ظهر ] [ ]
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادند..
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.
نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که

مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟ زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار

دارد؟ زود قضاوت کردید؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری

دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید

به خیریه شما کمک کنم؟

باز هم زود قضاوت کردید؟؟؟؟

[ یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:41 قبل از ظهر ] [ فرشته ]

تو مرا میفهمی.... من تو را می خواهم

و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم میدانی

تا ابد در دل من خواهی ماند

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 11:30 قبل از ظهر ] [ فرشته ]
عشق...
عکس های زیبای عاشقانه

لبخند ، شروع عشق است

محبت ، باغ عشق است

ناکامی ، داغ عشق

چشم ، راز عشق

وعده ، امتحان عشق

خاموشی ، درد عشق و رسوایی ، شرمندگی عشق

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:, ] [ 11:3 قبل از ظهر ] [ فرشته ]

اینگونه به زندگی نگاه کنید…

 مرد را به عقلش نه به ثروتش

زن را به وفایش نه به جمالش      

  دوست را به محبتش نه به کلامش  

  عاشق را به صبرش نه به ادعایش

 مال را به برکتش نه به مقدارش 

      خانه را به آرامشش نه به اندازه اش 

      اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش

غذا را به کیفیتش نه به کمیتش   

   درس را به استادش نه به سختیش

    دانشمند را به علمش نه به مدرکش

مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش 

       نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش

  شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش 

   دل را به پاکیش نه به صاحبش

     جسم را به سلامتش نه به لاغریش                       سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

 

[ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ] [ 1:44 بعد از ظهر ] [ فرشته ]


به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 6:55 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

به دنبال واژه ها مباش . . .

كلمات فريبمان مي دهند . . .

وقتي اولين حرف الفبا كلاه سرش برود

فاتحه كلمات را بايد خواند.

 

دكتر علي شريعتي                                                                 


[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 6:52 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

خدایا بگذار مانند یک درخت به سوی تو قد بکشم

و مانند یک درخت ریشه هایم را به سوی تو روانه کنم

بگذار برگ هایم تکان بخورند با هر باد شاخه هایم به عشق توسرزنده و شاد شوند

هر برگ یک دعاست و هرچه هست از آن توست

بگذار باران تو فرو ریزد مانند شادی و مانند رنج تا من همیشه به یاد تو باشم ...

آنوقت آواز سرخواهم داد وهربرگ من ستایش تو را زمزمه خواهد کرد

[ پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ] [ 6:36 بعد از ظهر ] [ فرشته ]
[ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, ] [ 3:11 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

[ جمعه 22 مهر 1390برچسب:, ] [ 2:20 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

کودکی هایم اتاقی ساده بود... 

قصه ای دور اجاقی ساده بود

  شب که می شد نقش ها جان می گرفت

  روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه خوابم می پرید

خوابهایم اتفاقی، ساده بود...

قهر می کردم به شوق آشتی

عشق هایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود...

مستند اسرار کودکی

[ جمعه 22 مهر 1390برچسب:, ] [ 1:58 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

زندگی را دو سه روزی همه مهمان گشتیم

گاه سر مست و به گه گاه پریشان گشتیم

لاجــرم از مـن و تـو آنچه بـه ایام بماند باقی

عـهـد ما بـود کـه با عشق به پیمان گشتیم

[ چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, ] [ 8:54 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ... در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟! شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟! زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه... شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟! زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود! مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟! زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و...! مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم !

[ یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:, ] [ 11:37 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

زندگي با همه وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست. حاصلش تن به قضا دادن و اقسردن نيست.اضطراب وهوس ديدن و ناديدن نيست.زندگي خوردن و خوابيدن نيست. زندگي جنبش جاري شدن است .زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغازحیات تا به جايي كه خدا مي داند.

 


[ پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, ] [ 8:8 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد: گیرنده : همسر عزیزم موضوع : من رسیدم میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!

[ جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 5:36 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟ گفت: نه…..گفت دوستم داری؟….گفت:نوچ…..گفت:اگه بمیرم برام گریه می كنی؟؟؟…..گفت:اصلا….دختره چشماش پر از اشك شد….هیچی نگفت….پسره بغلش كرد و گفت:تو خوشگل نیستی زيباترین هستی….تو رو دوست ندارم چون عاشقتم….اگه تو بمیری برات گریه نمیكنم چون من هم می میرم…..


[ جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 2:23 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند خودش را در جايي مخٿي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تٿاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد . حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد

[ جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 2:15 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

روز قسمت بود. خدا هستی را قسمت می کرد. خدا گفت: «چیزی از من بخواهید، هر چه که باشد، شما را خواهم داد. سهمتان را از هستی طلب کنید، زیرا خدا بسیار بخشنده است.» و هر که آمد چیزی خواست. یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن. یکی جثه ای بزرگ خواست و دیگری چشمانی تیز. یکی دریا را انتخاب کرد ودیگری آسمان را. در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت: خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم. نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ، نه بالی نه پایی، نه آسمان نه دریا، تنها کمی از خودت تنها کمی از خودت به من بده. و خدا کمی نور به او داد. نام او کرم شب تاب شد. خدا گفت: آن که نوری با خود دارد بزرگ است. حتی اگر به قدر ذره ای باشد. تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی. و خطاب به دیگران گفت: کاش می دانستید که این کرم کوچک، بهترین را خواست. زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.

[ شنبه 17 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 11:47 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

 

۱- آلبرت انیشتن: در کودکی دچار بیماری دیسلسیک بود. یعنی معنی و مفهوم کلمات و عبارات را درست تشخیص نمی داد. معلم آلبرت انیشتن او را عقب مانده ذهنی، غیر اجتماعی و همیشه غرق در رویاهای احمقانه توصیف می کرد، ضمنا وی دوبار در امتحانات کنکور دانشگاه پلی تکنیک زوریخ مردود شد!!

 

۲- توماس ادیسون: که معلمانش از آموزش او در مدرسه عاجز مانده بودند در تمام طول تحصیل کم ترین نمره ها را از درس فیزیک می گرفت ولی همین شخص بعدها موفق شد بیش از هزار وصد و پنجاه اختراع به جامعه بشریت عرضه کند که بیشتر آنها در زمینه علم فیزیک بوده است!!

 

۳- بتهون: معلم او می گفت در طول زندگیش “اوچیزی یاد نخواهد گرفت”

 

۴- پیکاسو: یکی از معروفترین نقاشان جهان بدون کمک و حضور پدرش که در زمان امتحانات کنارش می نشست نمی توانست در درس هایش نمره قبولی کسب کند!!

 

۵- هیلتون: که مالک بیش از ۳۰۰ هتل در سرتاسر دنیاست در دوران کودکی برای گذران زندگی مجبور بود کف سالنها و هتل ها را طی بکشد!!

 

۶- جیمز وات: که مخترع ماشین بخار بود فردی کودن توصیفش می کردند!!

 

۷- امیل زولا: نویسنده بزرگ فرانسوی دانش آموزی تنبل بود که در مدرسه از درس ادبیات معمولا نمره صفر می گرفت!

 

۸- ناپلئون بنا پارت: مدرسه خود را با رتبه ۴۲ به عنوان یک دانش آموز غیر ممتاز ترک کرد!!

۹- لویی پاستور: در مدرسه یک محصل متوسط بود و در دوره لیسانس در درس شیمی بین ۲۲ نفر رتبه ۲۲ را کسب کرد!

[ جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 10:21 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

داستان

يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدی در نزديكی يك دبيرستان خريد. يكی دو هفته اول همه چيز به خوبی و در آرامش پيش می رفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلی كلاسها سه تا پسربچه در خيابان راه افتادند و در حالی كه بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چيزی كه در خيابان افتاده بود را شوت می كردند و سروصداى عجيبی راه انداختند. اين كار هر روز تكرار می شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. اين بود كه تصميم گرفت كاری بكند.

 

روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا كرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلی بامزه هستيد و من از اين كه می بينم شما اينقدر نشاط جوانی داريد خيلی خوشحالم. منهم كه به سن شما بودم همين كار را می كردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بكنيد. من روزی ١٠٠٠ تومن به هر كدام از شما
می دهم كه بيائيد اينجا و همين كارها را بكنيد.»

بچه ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند. تا آن كه چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی تونم روزی ١٠٠ تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشكالی نداره؟

بچه ها گفتند: «١٠٠ تومن؟ اگه فكر می كنی ما به خاطر روزی فقط ١٠٠ تومن حاضريم اينهمه بطری نوشابه و چيزهای ديگه رو شوت كنيم، كورخوندی. ما نيستيم.»

و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگی ادامه داد.

 

 

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 5:21 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند

ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد

 

باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو،من با بهار می میرم
بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،
بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،
شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.

« دکتر علی شریعتی »

 

عاشقیم کنار هم
 

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 5:11 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.
این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن ...


 

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامه‌ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :
خدای عزیزم، چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی ‌عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی .... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته‌اند!!...

[ سه شنبه 9 فروردين 1390برچسب:, ] [ 4:9 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

 

 

گشاده دست باش،جاری باش،کمک کن(مثل رود)

با شفقت و مهربان باش(مثل خورشید)

اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان(مثل شب)

وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)

متواضع باش و کبر نداشته باش(مثل خاک)

بخشش و عفو داشته باش(مثل دریا)

اگر می خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه)

 

[ یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, ] [ 5:21 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

 


 

 

دبير ديني : عشق يك موهبت الهي است.
دبير ورزش : عشق تنها توپي است كه اوت نمي شود.
دبير شيمي : عشق تنها اسيدي است كه به قلب صدمه نمي زند.
دبير اقتصاد : عشق تنها كالايي است كه از خارج وارد نمي شود.
دبير ادبيات : عشق بايد مانند عشق ليلي ومجنون محور نظامي داشته باشد.
دبير جغرافي : عشق از فراز كوه هاي آسيا تيري است كه بر قلب مي نشيند.
دبير زيست : عشق يك نوع بيماري است كه ميكروب آن از چشم وارد مي شود .


[ یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, ] [ 5:5 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

مرد ایده آل شما کیست؟

 

 

مرحله ۱: رنگ مورد علاقه خود را انتخاب کنید

 

 
به رنگ های زیر نگاه کنید، و هر یک را که بیشتر از سایرین دوست می دارید انتخاب کنید: (البته لازم نیست رنگی را انتخاب کنید که در لباس پوشیدن و آرایش خود به کار می برید)
 
 
 
سبز بنفش نارنجی

 

مرحله ۲: نتیجه

 

حال که رنگ مورد علاقه خود را انتخاب کردید، نگاهی به تفسیر آن بیندازید تا با شیوه های عشق ورزی خود آگاه شوید، و بدانید که خصوصیات اخلاقی مرد ایده آلتان چگونه است.

 

تفسیر تست را در ادامه مطلب ببینید.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, ] [ 4:55 بعد از ظهر ] [ فرشته ]
معمولا انسان ها برای بدست آوردن شناخت بیشتر از دوستان و اطرافیان خود و یا شناخت سطحی از کسانی که برای اولین بار با آنها روبرو می شوند به گزینه های مختلفی پناه می برند که حدس زدن شخصیت طرف مقابل از روی لباس پوشیدن، امضا» و یا شیوه دست دادن او از جمله این امور است.
 

شناخت شخصیت افراد از روی رنگ چشم، گزینه جدیدی است

 

 
  رنگ چشم و شخصيت شما!   

 

ادامه مطلب!


ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, ] [ 2:50 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

مرگ عجيب و غريب

چند وقتي بود كه در بخش مراقبت هاي وي‍‍‍‍‍‍ژه يك بيمارستان معروف بيماران يك تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهاي يكشنبه جان مي سپردند و اين موضوع ربطي به نوع بيماري و شدت و ضعف مرض آنان نداشت.

اين مسئله باعث شگفتي پزشكان آن بخش شده بود به طوري كه بعضي آن را با مسايل ماوراي طبيعي و بعضي ديگر با خرافات  و ارواح  و اجنه و موارد ديگر  در ارتباط مي دانستند.

كسي قادر به حل اين مسئله نبود كه چرا بيمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح  روز هاي يكشنبه مي مرد . به همين دليل گروهي  ازپزشكان متخصص بين المللي  براي  برسي موضوع تشكيل جلسه دادند و پس از ساعت ها  بحث   و تبادل نظر بالاخره تصميم بر اين شد كه در اولين يكشنبه ماه  چند دقيقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذكور براي مشاهده اين پديده عجيب و غريب حاضر شوند.

در محل  و ساعت موعود بعضي صليب كوچكي در دست گرفته و در حال دعا بودند !

بعضي دوربين فيلمبرداري با خود آورده بودند و............

دو دقيقه به ساعت ۱۱ مانده بود  كه(( جانسون)) نظافتچي پاره وقت روزهاي يكشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حيات را ازپريز  برق در آورد و دو شاخه خود را به پريز زد و مشغول كار شد....!!!!!!!!!!

[ یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:, ] [ 2:4 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

کاریکاتور های جالبی از ازدواج موقت که در بین تمامی جوامع وجود داره و شاید یکی از دلایل از بین رفتن کانون گرم خانواده و بی سرپرست شدن کودکان می شود.



کاریکاتور
های ازدواج موقت

کاریکاتور های ازدواج موقت

کاریکاتور
های ازدواج موقت

کاریکاتور های ازدواج موقت

کاریکاتور
های ازدواج موقت

کاریکاتور های ازدواج موقت

کاریکاتور
های ازدواج موقت

کاریکاتور های ازدواج موقت

کاریکاتور
های ازدواج موقت

کاریکاتور های ازدواج موقت

کاریکاتور
های ازدواج موقت

کاریکاتور های ازدواج موقت

کاریکاتور
های ازدواج موقت
 

[ دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, ] [ 5:1 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

چه لحظات زیبا و رمانتیکییییییییییییییییییی

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

عکس های عاشقانه خنده دار

عکس های
عاشقانه خنده دار

[ دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, ] [ 4:44 بعد از ظهر ] [ فرشته ]


سوژه های
جالب ایرانی (3)


سوژه های
جالب ایرانی (3)



سوژه های
جالب ایرانی (3)

سوژه های
جالب ایرانی (3)



سوژه های
جالب ایرانی (3)


سوژه های
جالب ایرانی (3)



سوژه های
جالب ایرانی (3)

[ دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, ] [ 4:36 بعد از ظهر ] [ فرشته ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 276
بازدید ماه : 317
بازدید کل : 16484
تعداد مطالب : 92
تعداد نظرات : 83
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




جاوا اسكریپت