قالب پرشین بلاگ


ترنم باران
برای عشقم
نويسندگان

ماراتن زنان!

دانائی را پرسیدند: ازدواج را به چه تشبیه می کنی؟ گفت: ازدواج برای مردان مانند دو سرعت و برای زنان مانند ماراتن باشد! چرا که ازدواج برای مردان آنقدر سریع است که نمی فهمند چگونه مزدوج شده اند و برای زنان آنقدر طولانی که وقت ازدواج باور نمی کنند که بالاخره عروس گشته اند

 

[ سه شنبه 24 دی 1389برچسب:, ] [ 7:52 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

پسر : سلام،خوبي؟ مزاحم نيستم؟
دختر: سلام، خواهش مي کنم asl plz ؟
پسر : تهران/وحيد/26 و شما؟
دختر‌: تهران/ نازنين/ 22
پسر: اِ اِ اِ ، چه اسم قشنگي! اسم مادر بزرگ منم نازنينه.
دختر: مرسي! شما مجردين؟
پسر: بله. شما چي؟ ازدواج کردين؟
دختر: نه، منم مجردم. راستي تحصيلاتتون چيه؟
پسر: من فوق ليسانس مديريت از دانشگاه MIT آمريکا دارم. شما چي؟
دختر : من فارغ التحصيل رشته‌ي گرافيک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.
پسر: wow چه عالي! واقعا از آشناييتون خوشحالم.
دختر : مرسي. منم همين طور. راستي شما کجاي تهران هستين؟
پسر: من بچه‌ي تجريشم. شما چي؟
دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجاي تجريش مي شينين؟
پسر: خيابون دربند. شما چي؟
دختر : خيابون دربند!؟ کجاي خيابون دربند؟
پسر : خيابون دربند، خيابون...... کوچه...... پلاک......، شما چي؟
دختر: اسم فاميلي شما چيه؟
پسر: من؟ حسيني! چطور!؟
دختر: چي؟ وحيد تويي؟ خجالت نمي کشي چت مي کني؟ تو که گفتي امروز با زنت مي خواي بري قسطاي عقب مونده‌ي خونه رو بدي! مکانيکي رو ول کردي نشستي چت مي کني؟
پسر : اِ، عمه ملوک شمائين؟ چرا از اول نگفتين؟ راستش! راستش!
ديشب مي خواستم بهتون بگم امروز با فريده....، آخه مي دونين...........
دختر : راستش چي؟ حالا آدرس خونه‌ي منو به آدماي توي چت ميدي؟ مي دونم به فريده چي بگم!
پسر: عمه جان ! تو رو خدا نه! به فريده چيزي نگين! اگه بفهمه پوستمو ميکّنه! عوضش منم به عمو فريبرز چيزي نمي گم!
دختر:‌ او و و و م خب! باشه چيزي بهش نميگم. ديگه اسم فريبرزو نياريا!
راستي من بايد برم عمو فريبرزت اومد. باي
پسر: باشه عمه ملوک! باي.....

[ سه شنبه 24 دی 1389برچسب:, ] [ 7:17 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

توي ژاپن: جوان اولي از عشق جوان دومي نسبت به دختر محبوبش متاثر ميشه و خودکشي مي کنه جوان دومي هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگين ميشه که خودکشي مي کنه بعدش براي دختر ژاپني هم چاره اي جز خودکشي نيست

توي اسپانيا: مرد اولي توي دوئل ، مرد دومي رو از پاي در مياره و با زن محبوبش به آمريکاي جنوبي فرار مي کنن

توي انگلستان: دو تا عاشق با کمال خونسردي حل قضيه رو به يه شرط بندي توي مسابقه اسب سواري موکول مي کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون ميشه

توي فرانسه: خيلي کم کار به جاهاي باريک مي کشه دو تا مرد با همديگه توافق مي کنن که خانم مدتي مال اولي و مدتي مال دومي باشه

توي استراليا: دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره مي کنن اين مشاجره اونقدر طول مي کشه تا يکي از طرفين پير بشه و بميره ، يا از يه مرضي بميره اونوقت اونکه زنده مونده با خيال راحت به مقصودش مي رسه

توي قفقاز: جوان اولي دختر محبوب رو بر مي داره و فرار مي کنه دومي هم دختر رو از چنگ اولي مي دزده و پا به فرار مي ذاره باز اولي همين کار رو مي کنه و اين ماجرا دائما تکرار ميشه

توي نروژ: معشوقه ء دو مرد براي اينکه به جدال و دعواي اونها خاتمه بده خودشو از بالاي ساختمون مرتفعي ميندازه پايين و غائله ختم ميشه

توي آفريقا: قضيه خيلي ساده ست و جاي اختلاف نيست دو تا مرد ، زني رو که مي خوان عقد مي کنن و علاده بر اون ، بيست تا زن ديگه هم مي گيرن

توي مکزيک: کار به زد و خورد خونيني مي کشه و يکي از طرفين کشته ميشه ولي بعدش اونکه رقيبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد ميشه و دخترک بي شوهر مي مونه

توي آمريکا: حل قضيه بستگي به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج مي کنه

توي ايران: فقط پول موضوع رو حل مي کنه پدر و مادر دختر مي شينن با همديگه مشورت مي کنن و خواستگاري که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب مي کنن عاشق شکست خورده اگه توي عشقش جدي باشه يا بايد خودشو بکشه يا رقيب رو از ميدون به در کنه يا افسردگي مي گيره

[ سه شنبه 24 دی 1389برچسب:, ] [ 7:13 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

سرنوشت حقیقت.......

روزی دروغ به حقیقت گفت :میل داری با هم به دریا

 برویم و شنا کنیم؟

حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. 

آن دو با هم به ساحل رفتند! وقتی به ساحل رسیدند حقیقت

لباسهایش را درآورد, دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید

ورفت !

ازآن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است. اما دروغ  در

 لباس حقیقت با ظاهری آراسته ظاهر می شود........

 

 

[ سه شنبه 23 دی 1389برچسب:, ] [ 11:38 قبل از ظهر ] [ فرشته ]

 

افزایش بار علمی به طور نا خواسته!

کمبود شدید خواب و کاهش زمان لالا از هفت ساعت به هفت دقیقه!

رواج فرهنگ غلط پاچه خواری! برای استادان!

و

تقلب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چپ و چول شدن چشمها بر اثر روش های غلط تقلبی!

سر درد حاصل از تمرکز شدید برای یافتن راههای مدرن تقلب!

[ 10 دی 1389برچسب:, ] [ 7:15 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

 

می گی عاشق بارونی، ولی وقتی بارون میاد چتر به دست می گیری !!!

می گی عاشق برفی ، اما از یه گوله برف می ترسی !!!

می گی عاشق پرنده هایی ، ولی اونا رو میندازی تو قفس !!!

می گی عاشق گلهایی ، ولی اونارو از شاخه می چینی !!!

انتظار داری نترسم وقتی می گی عاشق منی!!!!

 

 

 


 

[ 10 دی 1389برچسب:, ] [ 6:36 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین


 


 


 

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره


بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری

برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

آخرین امتحانت رو پاس کنی

کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی

برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!

تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه

بدون دلیل بخندی

بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی !

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می‌یاره

عضو یک تیم باشی

از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

دوستای جدید پیدا کنی

وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !

لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده

عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی

زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد

اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

قدرشون روبدونیم

 

[ 10 دی 1389برچسب:, ] [ 6:16 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

تفاوت های ایران با خارج  !!!!

 

پدرم همیشه می‌گوید " این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند" البته من هم می‌خواهم درسم را بخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.

تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند" مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است. ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد با یک خانم... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.

ما اصلن ماهواره نداریم. اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند که به ضعم بنده همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود. در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند. مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.

من شنیده‌ام در خارج دموکراسی است. ولی ما نداریم. اگر اینجا هم دموکراسی می‌شد چقدر خوب می‌شد. آنوقت "محمدرضا گلذار" رعیس جمهور می‌شد و "مهناز افشار " هم معاون اولش می‌شد. شاید "آمیتا پاچان" و "شاهرخ خان" را هم دعوت می‌کردیم تا وزیر بشوند. خیلی خوب می‌‌شد. ولی سد افصوث و دریق که نمی‌شود.

از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.

ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.

این بود انشای من. 

[ 10 دی 1389برچسب:, ] [ 6:6 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

گر با عشق سازوکارآید دل

                           بر مرکب آرزو سوار آید دل

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟

                            ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟

 

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

 دیدنی!!

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 9 دی 1389برچسب:, ] [ 2:16 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

[ 8 دی 1389برچسب:, ] [ 8:32 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

 

داستانهای زیبا و خنده دار

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 


ادامه مطلب
[ 8 دی 1389برچسب:, ] [ 4:46 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

تصویر دیدنی که به عکس سال مشهور شد !!!

 

SiteRooz.com

 

 

[ دو شنبه 8 دی 1389برچسب:, ] [ 4:8 بعد از ظهر ] [ فرشته ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 333
بازدید کل : 16500
تعداد مطالب : 92
تعداد نظرات : 83
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




جاوا اسكریپت